به گزارش مشرق، کانال تلگرامی نواصولگرا نوشت:
متن جدید سند استراتژی امنیت ملی آمریکا موسوم به NSS 2025 بیش از همه چیز یک واقعیت جدید درباره آمریکا را نشان میدهد و آن هم چرخش از نوع استکباری پساجنگ سردی به شکل دیگری از هژمونیطلبی جدید است. درحالیکه آمریکای دهه 1990 تا همین سه سال پیش مبتنی بر نگرشهای ویلسونی به دنبال بسط اندیشههای لیبرال-دموکراسی بود و نظام سیاسی خود را «آخرین نرمافزار حکمرانی بشر» میدانست، حالا دیگر قصد دارد تا این ادعاها و تلاشها را کنار بگذارد. آمریکا پس از سقوط شوروی معتقد بود که کشورهای دیگر جهان باید قواعد نظم لیبرال را رعایت کنند و به رهبری و راهبری آمریکا تن دهند. از همین جهت هر کشوری که چنین نمیکرد، زیر فشار آمریکا میرفت. کمااینکه ایران در تمام سه دهه گذشته با همین عناوین حقوق بشری و حاکمیتی زیر فشارهای مختلف آمریکا از جمهوریخواه و دموکرات قرار گرفته بود. حتی بخشی از بهانهها برای حمله به عراق هم همین «آزاد کردن» و «آوردن دموکراسی» بود که در بیان بوش تکرار میشد.
اما متن جدید ترامپ با انتقاد واضح از نخبگان آمریکایی مینویسد که «پس از پایان جنگ سرد، نخبگان سیاست خارجی آمریکا خود را اینگونه قانع کردند که سلطه دائمی آمریکا بر سراسر جهان، در بهترین منافع کشور ماست. حال آنکه امور سایر کشورها تنها زمانی برای ما اهمیت دارد که فعالیتهای آنها مستقیماً منافع ما را تهدید کند.» یعنی معتقد است که راه رفته در تمام سی سال گذشته اشتباه بوده و باید مسیر دیگری پیموده شود.
اما آمریکای جدید ذیل رهبری ترامپ به دنبال چیست؟ آیا هژمونی و برتری را کنار گذاشته است؟ پاسخ قطعا خیر خواهد بود. اما هژمونی در این نگاه جدید به شکل دیگری محقق میشود. سند 2025 توضیح میدهد که مسائل دیگر کشورها و شرایط داخلی آنها به ما ربطی ندارد مگر اینکه منافع ما درگیر باشد. سند میگوید که هیچ چیزی بالاتر از «منافع مستقیم و قابل اندازه گیری» آمریکا نیست. سند به صورت واضح مینویسد «راهبرد باید ارزیابی کند، مرتبسازی کند و اولویتبندی کند. هر کشور، هر منطقه، هر مسئله، یا هر آرمانی—هرچند هم شایسته—نمیتواند در کانون راهبرد آمریکا قرار گیرد. هدف سیاست خارجی، حفاظت از منافع اساسی ملی است؛ و این یگانه تمرکز این راهبرد است.» یعنی ترامپ به دنبال آن است که آمریکا برتر از تمام کشورها در زمینههای اساسی اقتصادی، نظامی، سیاسی و علمی-فناوری باشد اما دیگر پیگیر این نخواهد بود که دیگر کشورها چه نظام سیاسی دارند یا با هم چگونه تعامل میکنند.
دقت کنید که این یک تفاوت اساسی با گذشتهی آمریکا در سی سال و در نگاهی وسیعتر، هشتاد سال گذشته است. آمریکاییها همیشه برای خود یک برتری تمدنی و اندیشهای را قائل بودند. وظیفه خود را نیز بسط این اندیشه، گفتمان و چارچوب حکمرانی در جهان میدانستند. حالا ترامپ میگوید که دیگر قصدی برای این بسط هنجارهای لیبرال-دموکراسی ندارد و صرفا به منافع عینی آمریکا توجه میکند. گرچه آمریکا بازهم به دنبال برتری جویی خواهد رفت اما این برتریطلبی صرفا در چارچوب منافع مستقیم و عموما مادی قابل بحث است. حتی در بخش قدرت نرم به وضوح گفته شده که آمریکا دیگر به دنبال «تغییر فرهنگها و نظامهای سیاسی» نیست بلکه از قدرت نرم استفاده میکند تا «از موضع قدرت، غرور ملی و عدم عذرخواهی از گذشته و حال خود» کار را پیش میبرد.
متن به وضوح، مسئله اساسی خود را «آمریکا اول» معرفی میکند و مینویسد: «این سیاست بر ایدئولوژیهای سنتیِ سیاسی بنا نشده است. انگیزه اصلی آن، پیش از هر چیز، این است که چه چیزی برای آمریکا کارآمد است؛ یا به دو کلمه: «اول آمریکا». اساس سند، مقابله با چین برای جلوگیری از بسط قدرت این کشور در ابعاد مختلف است و در این مسیر، مسئله اصلی حفاظت از تایوان است. درواقع حمایت از تایوان هم برای جلوگیری از قدرت گرفتن چین در مقابل هژمونی آمریکایی مورد بحث است.
درباره این سند باید بسیار بیشتر بحث کرد؛ اما باید فهم نمود که ما با شکل جدیدی از استکبار مواجه هستیم که دیگر قصدهای قبلی خود را کنار گذاشته است. اگر همین نگاه در واقعیت اجرا شود، ما با دنیایی جدید مواجه هستیم که در آن یک دوره «بیهژمون و بیثبات» به وجود خواهد آمد. آمریکا دیگر نمیخواهد هزینه رهبری نظم را بپردازد، اما اجازه نمیدهد قدرت جایگزینی نیز ظهور کند. پیامد بالقوه چنین وضعی، افزایش بیثباتیهای ژئوپلیتیکی، تشدید رقابتهای منطقهای، و بازتولید شوکهای اقتصادی–امنیتی در مقیاس جهانی است. چنین وضعیتی حتما برای ایران تهدیدها و فرصتهایی را دارد که با دقت در وضعیتشناسی، میتوان به آنها دست یافت.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.




